♦ رمان در حال تایپ ✎ در حصار سایه | پگاه رئیسی | نویسنده راشای

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع pegah.reaisi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در حصار سایه | پگاه رئیسی | نویسنده راشای
◀ نام رمان
در حصار سایه
◀ نام نویسنده
پگاه رئیسی
◀نام ناظر
Blueberry
◀ ژانر / سبک
عاشقانه، مافیایی
هنوز خیره به ساعت و عقربه‌هایی که به دنبال هم می‌دویدند بودم که ناگهان با شنیدن صدای شهاب و حرفی که زد سرم با ضرب به سمتش برگشت.
- فکر نکنم بیاد، اون ساعت‌ رو ول کن‌!
چشمان گردم را به او که با شیطنت نگاهم می‌کرد دوختم و نگاه لرزانم بین بقیه چرخ خورد. اما آن‌ها یا حرف شهاب را نشنیده بودند، یا اگر هم شنیده بودند، به روی خودشان نیاوردند و هرکدام خودشان را مشغول نشان دادند. با چشم و ابرو برایش خط و نشان کشیدم و او در پاسخ، چشمکی حرص‌درار زد.
ژاکلین با تعجب به حالت چهره‌ام نگاه کرد و نگاهش بین من و شهاب چرخ خورد.
- چیزی شده دخترم؟! چرا خودت هم نمیای بشینی!
توجه سوفیا و سیاوشی که مشغول باز کردن درب نوشابه بود، به ما جلب شد. برای جمع کردن اوضاع لبخند مسخره‌ای زدم و یکی از صندلی‌ها را بیرون...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
دستی به پیشانی‌ام کشیدم و با لبخند ل*ب زدم:
- تا جایی که یادم میاد، اکثر اوقات تنها بودم! خونه‌مون انگار تبدیل شده بود به دوتا جبهه‌ی مختلف و پدر و مادرم همیشه باهم بحث و دعوا داشتن!
سوفیا و شهاب با تعجب نگاهم می‌کردند. نمی‌دانم شاید تعجبشان از این بود که بالاخره ل*ب باز کردم و درباره‌ی خودم چیزی می‌گفتم. سیاوش کمی ترحم به خرج می‌داد و ژاکلین با مهربانی به من خیره بود. بغضم را فرو دادم و با درد لبخندم را حفظ کردم:
- یه روزایی به این فکر می‌کردم که اصلا چرا من‌و به دنیا آوردن؟! اگه عاشق هم نبودن، پس نباید بچه‌دار می‌شدن! بعضی موقع‌ها این‌قدر فشار روم بود که دلم می‌خواست حداقل یه خواهر یا برادر داشتم. شاید غمامون‌و تقسیم می‌کردیم و این‌قدر این بار روی دوشم...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
ابروهایم از تعجب بالا پرید و نگاهم را دوباره به فضای اتاق دادم. بر روی برخی از بوم‌ ها نقاشی های زیبایی کشیده شده بود و به سمت یکی از آن‌ها که دشت سرسبز زیبایی را به تصویر کشیده بود رفتم. بوی رنگ زیر بینی‌ام خورد؛ اما خوشبختانه از بوی آن بدم نمی‌‌آمد.
نگاهم را روی نقاشی دیگری که چهره‌ی عجیبی بر روی آن خلق شده بود خیره ماند.
بدون این‌که نگاه از آن بوم بگیرم، با بهت پرسیدم:
-اینارو تو کشیدی؟!
صدای قدم‌هایش را می‌شنوم که به سمتم طی می‌شود و درست پشت سرم توقف می‌کند.
وقتی خم می‌شود و کنار گوشم نجوا می‌کند تکان ریزی می‌خورم:
-بچه که بودم، مامانم می‌گفت نقاشی نکش!
قلمو رو از دستم گرفت و به جای اون اسلحه بهم داد. می‌دونی؛ اون دنبال خلق کردن نبود، دنبال نابودی بود! نابودی رویا‌ها!
دوباره از...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از بالای پله‌ها نگاهم به سالن و چند‌ غریبه‌ای که فقط از میانشان کایلا را می‌شناختم افتاد. پوف کلافه‌ای کشیدم و از این‌که فضولی‌ام اجازه نداده بود در اتاقم بمانم عصبانی بودم. دست به نرده‌ها گرفتم و از پله‌هایی پایین آمدم که دیروز ژاکلین بی‌نوا از آن‌ها به علت خیس بودن پله‌ها و لیز بودن دمپایی‌هایش پایین افتاد. از دست او هم عصبانی بودم که چگونه فراموش کرده بود که پله‌ها را به تازگی تمیز کرده و با بی‌احتیاطی به خودش صدمه زده بود.
با وارد شدنم به سالن، نگاه شهاب و سوفیا و سپس شاهیار و آن غریبه‌‌ها که درحال صحبت بودند به سمتم چرخید .
نگاهم به کایلا و دو مردی که کنارش نشسته بودند افتاد‌. کایلا با اخم و یکی از مرد‌ها که موهای جوگندمی داشت با نگاهی توخالی و مرد...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی‌دانم باید از فارسی صحبت کردن او تعجب می‌کردم یا از سوالی که پرسیده بود، اما هرچه که بود باعث شد ابروهایم به جایی در نزدیکی ریشه‌ی موهایم بچسبند. قهوه‌ساز با صدای بوق کوتاهی که خبر از پایان فرآیند سرو قهوه می‌داد خاموش شد و با این فکر که او متوجه صحبت‌های من و شهاب شده است، به جان پوست دور ناخنم افتادم.
ابرو در هم کشیدم و هم‌زمان با فاصله گرفتن از لبه‌ی کانتر ل*ب زدم:
- نمی‌دونم از کی داری صحبت می‌کنی!
چشم در حدقه گرداند و بی‌حوصله گفت:
- نمی‌خواد انکار کنی، من عکست رو قبلاً دیدم. اولش فکر کردم اشتباه می‌کنم اما الان مطمئنم! فقط یادم نمیاد چه نسبتی با سروش داشتی!
آب دهانم را قورت دادم و ترس بود که محکم به درب می‌کوبید و اصرار داشت به جانم رسوخ کند. نگران...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بر روی مبل تک نفره‌ای که کنار شاهیار قرار داشت نشسته بودم و حرف‌های برادر کایلا در سرم تاب می‌خورد. لحظاتی پیش، وقتی به سالن برگشتم، شهاب بر سر جای من نشسته بود و سیاوشی که به تازگی به جمع ملحق شده بود، کنار سوفیا جای گرفته بود. تنها جای خالی، مبل تک نفره‌ای بود که در کنار شاهیار قرار داشت.
به نیم‌رخ شاهیاری که آرام و بی‌خیال از سیگارش کام می‌گرفت و در ظاهر به حرف‌های آنتوان گوش می‌داد، نگریستم. موهایش را مدل بازکات کوتاه کرده بود و خال کوچکی که پشت گردنش قرار داشت، نمایان بود. به یاد دیشب افتادم؛ همان اتاقی که از بوم‌های نقاشی پر بود. به یاد چهره‌ی مظلومانه‌اش زمانی که از جنگ بین مغز و قلبش گفت، افتادم. او نیز مانند من خسته بود.
دلمان می‌خواست شمشیر و...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
او رفته بود. دقایقی پیش، بدون این‌که‌ حتی توضیحی بدهد همراه با میهمانان ناخوانده‌ای که طوفان به راه انداخته بودند، از عمارت رفته بود.
کاغذ کوچکی که درون مشت عرق کرده‌ام قرار داشت، بیشتر فشرده شد.
‌کاغذی که هنگام جمع کردن فنجان ها، درون فنجان برادر کایلا یافته بودم و بر روی آن متن کوتاهی همراه با شماره‌اش نوشته شده بود.
«درباره‌ی حرف‌هام فکر کن و هرموقع به کمکم نیاز داشتی به این شماره زنگ بزن»
گیجم.
انگار از چرخ فلکی که به سرعت تاب خورده است، پیاده شده‌ام. آن‌قدر گیجم که چیزی تا سقوطم باقی نمانده است.
از پله‌ها به سختی بالا رفتم و بغضم را برای چندمین بار فرو دادم.
دستگیره‌ی اتاقم را پایین کشیدم و هم‌زمان با زدن کلید لامپ و دیدن شهاب که انتهای اتاق نشسته بود...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
با بالا گرفتن صدای سرو صداهایی که از راهرو به گوش می‌رسید، نیم خیز شدم و خواب‌آلود به درب اتاق چشم دوختم.
صدای سوفیا درحالی که فریاد می‌زد باعث شد خواب از سرم بپرد و سریع از تخت پایین بیایم. دستگیره را پایین کشیدم و با باز کردن درب اتاق، از دیدن شهاب و سوفیا درحالی که با یکدیگر بحث می‌کردند تعجب کردم.
سوفیا با صدایی که از بغض می‌لرزید دسته‌ی چمدان زرشکی رنگش را چنگ زد و سعی کرد شهاب را کنار بزند.
- برو کنار شهاب، تو یه دروغگویی!
شهاب کلافه و پراستیصال دستش را روی دهانش کشید و با درد پلک بست.
- اشتباه می‌کنی عزیزم، اشتباه! اصلا اون‌جوری که تو فکر می‌کنی نیست!
شهاب تازه نگاهش به منی که خشکم زده بود و با ابروهای بالا رفته به آن‌ها می‌نگریستم افتاد و غم چشمانش...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
سینی مشکی رنگ که در آن یک لیوان آب پرتقال وجود داشت را محکم‌تر گرفتم و سعی داشتم با نفسی عمیقی ریتم نفس هایم را به حالت عادی برگردانم.
حرف های شهاب در سرم اکو می‌شد:
«تلاش برای عشق پشیمونی نداره نفس!»
تقه‌ای به درب اتاق زدم که از آن صدای موزیک بیس دار شنیده می‌شد. دستگیره را پایین کشیدم و وارد اتاق شدم.
« حداقل تهش حسرت نمی‌خوری که چرا برای کسی که دوسش داشتی تلاش نکردی! »
چشم در اتاق گرداندم؛ دیوار های اتاق با رنگ مشکی پوشانده شده بود و در وسط اتاق، دستگاه‌های بدنسازی متنوعی قرار داشت؛ از دمبل‌ها و هالترها گرفته تا دستگاه‌های کاردیو مانند تردمیل و دوچرخه ثابت.
نگاه از پنجره‌ی های سرتا سری گرفتم و او را در حالی که با دستگاه هاگ اسکوات، اسکات می‌زد دیدم و...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سکوت کرد، تنها ریتم نفس هایش سریع تر شده بود.
- چه‌ جوری می‌تونی وقتی کش موی من دور مچته، با یکی دیگه ازدواج کنی؟!
انگار حرفم به مذاقش خوش نیامد که دستانش را برداشت و من را با شتاب به طرف خودش برگرداند.
درحالی که خون به صورتش دویده بود، با نفرت به گردنبندم نگاه کرد.
- همون‌جوری که تو می‌تونی وقتی گردنبند یه نفر دیگه دور گردنته، از من جواب پس بگیری!
لبانم از هم فاصله گرفت و مبهوت به او نگریستم. او بعد از دیوانه کردن من، یک کار را خوب بلد بود؛ آن هم آچمز کردنم!
آچمز شده بودم و زبانم به سقف دهانم چسبیده بود. پره‌های بینی‌اش با خشم باز و بسته می‌شد و رگ گردنش متورم تر شده بود.
- دردت چیه نفس؟! تو مگه نبودی که می‌گفتی کنار هم بودنمون اشتباهه؟ چی‌شد پس؟!
حرف‌هایی...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
عقب
بالا